مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
هرچند که در عشق به وسواس رسیدیم لب تشنه به سرچشمۀ احساس رسیدیم با شبـنـمی از اشک به الـماس رسیدیم وقـتـی بـه در خـانـۀ عـبـاس رسـیـدیـم ای عـشق! دخـیـلـیم به لبـخـند ملـیحت پر میکشم امشب به تـمنای ضـریحت تا بودم و تا هستم و تا عشق تو باقیست تا در دلم احساس خوش یاس و اقاقیست تا در سر من شور حجازی و عراقیست سرمستم و مستی من از حضرت ساقیست سـاقـی نـجـف! از مـیِ سـقّای تو مستم مابـیـن دوراهی نـجـف عـلـقـمه هـستم امشب حرم کعبه همین بیت گلین است بـنـتِ اسـدِ امـشـبمـان اُمِّ بـنـیـن است بـا نـام عـلـی نام ابالفـضل قـرین است والله اسـدالله هـمـین است هـمـین است یـعـنـی کـه عـلـی آمـده از راه دوبـاره بـنـت اســـد آرد اســـد الــلــه دوبــاره خوب است که من بعد نیاید سحر از راه وقتی که بلند است شب از طلعت این ماه مـاهـی که درخـشـیـده به دسـتان یدالله ای دست نگـاه حسد از روی تو کوتاه شب بارقـهای در دل چـشمان سیـاهت لاحـــول ولا قـــوة الا بــه نــگــاهــت آیـا قـلـمـی هـسـت کـه روزی بـتـوانـد تا مـدح تـو را بـر خـط دفـتـر بـنـشاند اوصـاف تو بایـد به جـنـونـم بـرسـانـد جا دارد اگر عـالـمی از شوق بخـواند ای اهل حرم میـر و وعـلـمدار رسیده سـقـای حـسـین سـیـد و سـالار رسـیده کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکـار کافیست بگیری به کفت تیغ، علی وار دشمن شود از ضربۀ شمشیر تو بیزار کی آیـنـۀ تـیـغ تـو گـیــرد رد زنـگـار ای معرکه مغلوب تو و غرّش خشمت بیجان شده جسم همه با تیغ دو چشمت در وصف تو در کام گرفـتیم زبان را مشـتاق تو دیـدم طـپش هر ضربان را عشق تو برانگـیخـته ادیـان جـهـان را مسحـور خودش کرده دل ارمـنیان را چون آذریان امشب، میخوانمت از جان قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان مـن قــطـرۀ وامـانـدۀ دریــای وصـالـم من سـائل هر روز و گـدای سرِ سـالم نام تو به لب دارم و بهـتـر شده حـالـم مـشـتـاق زیـارت شـدهام بـیـن خـیــالـم در حـسرت تو دل به دل اشک سپردم مانـدم که چرا از غـم هـجـر تو نمردم |